امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

امیر عباس بابا

صحبتهای بابا و مامان با آقا امیرعباس

پسر عزيزمان : روزي كه تو ما را در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مارا درك كني... هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستیم، مارا خجالت نده و به ما غر نزن. زماني را به خاطر بياور كه ما براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل ميشدیم. هنگامي كه ضعف ما را در استفاده از تكنولوژي جديد ميبيني ، به ما فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به ما نگاه نكن ... ما به تو چيزهاي زيادي آموختیم... چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي ... و چگونه با زندگي مواجه شوي اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را بارها تكرار ميكنیم، حرفمان را قطع نكن و به ما گوش بده. هنگامي كه تو خردسال بودي، ما يك داستان را بارها  براي تو ميخواندیم تا ...
13 مهر 1396

آماده شدن آقا امیر عباس برای محرم

امسال آقا امیر عباس ما هم عزادار امام حسین(ع) و یاران باوفایش "خصوصا حضرت علی اصغر(ع)"است "سلام بر نازکای آن گلوگاه کوچک! سلام بر آن گلبرگ پاره پاره! و سلام بر هر چه سرخ است "  برای دیدن مابقی عکسهای آقا امیر عباس به ادامه مطلب یه سری بزنید   ...
26 آبان 1391

کوتاه کردن موهای امیر عباس

تو روز یک ماهگی آقا امیر عباس تصمیم گرفتیم موهاشو کوتاه کنیم . این قبل از اصلاحشه اول خواستیم موهاشو ماشین کنیم چون از صدای ماشین اصلاح ترسید موهاشو با تیغ زدیم و اینم آقا امیر عباس بعد از اصلاح ...
13 آبان 1391

ختنه کردن امیرعباس

برای روز سه شنبه 91/08/02 ساعت 18:00 از دکتر سعید اسماعیلی برای پسر گلم وقت گرفته بودیم تا ببریمش مسلمونش کنیم. یک ربع مانده به ساعت رسیدیم مطب , هیچکی نبود همون اول وقت به همراه دکتر نمازمون رو خوندیم بعد آقای دکتر تو یک ربع گل پسر ما رو مسلمون کرد. برای اینکه اثر بیحسی و گیجی امیرعباس تمام بشه نیم ساعتی تو مطب دکتر نشستیم , بعدش هم رفتیم خونه آقاجون امیر عباس تا خبرخوشی بهشون بدیم . برای شب عیدقربان "شب جمعه 91/08/04" همه رو دعوت کردیم خونمون تا برای امیرعباس جشن ختنه سوری بگیریم . همه بودن " آقاجون و مادرجون , آقاجون و عزیزجون , دایی محمدو زن دایی و بهاره و غزاله و امیر مهدی , عمو علی و زن عمو و حسین , عمو رضا و زن عمو و مهدیه , خال...
4 آبان 1391

اولین زیارت آقا توسط امیرعباس

امروز برای اولین بار قرار بود امیرعباس رو ببریم دکتر برای چکاپ , تصمیم گرفتیم اولین جایی که امیرعباس میره زیارت آقا و مولامون امام رضا(ع) باشه بعدش بریم دکتر . ساعت 15:00 " من و مامانی و خواهرای گلش نفیسه و نازنین زهرا و آقاجون و مادرجون و خود آقا امیر عباس" از خونه رفتیم بیرون, ساعت حدود 16:00 بود رسیدیم حرم مطهر آقا علی ابن موسی الرضا(ع) , یه نیم ساعتی من و آقاجونش بردیمش برای اولین زیارت مولا . الهی زیارتت قبول باشه باباجون و تمام عمر زیر سایه عنایت آقا سالم و تندرست باشی . به خاطر ترافیک زودتر اومدیم بیرون تا به موقع برسیم مطب آقای دکتر سعید اسماعیلی تا برای اولین بار بعد از بیمارستان امیرعباس یه چکاپ کامل بشه . شکر خدا دکتر گفت مش...
22 مهر 1391

مراسم عقیقه امیرعباس

به رسم و رسوم قدیمی ها و گفته های بزرگان دین درخصوص مراسم عقیقه ما هم برای آقا امیرعباس تو روز هفتم تولدش به شرح ذیل مراسم عقیقه گرفتیم : روز چهارشنبه 91/07/19 ساعت 17:30 بود که قصاب طی قرار قبلی گوسفند عقیقه رو آورد و بعد از خواندن دعا و انجام اعمال گوسفند را ذبح کردیم و گوشت آنرا برای درست کردن غذا آماده کردیم  اینم پسر خال پیشونی ما بعد از ذبح گوسفند عقیقه صبح زود بیدار شدیم غذا رو بار گذاشتیم تا یه غذای خوشمزه برای مهمون ها اماده کنیم , مواد اولیه رو ریختیم تو دیگ و لاش گوسفند رو کامل انداختیم تو دیگ , وای چه غدایی بشه این غذا , یه آبگوشت با یه وجب روغن برای مهمون های عزیز آقا امیرعباس , خدا خیر بده پدر و مادر منو "آقا...
20 مهر 1391

شب شیش امیرعباس

از قدیم رسم بر این بوده که جشن تولد نوزاد را در شب ششم اون می گرفتند که بهش میگن شب شیش. صبح روز سه شنبه تصمیم گرفتیم به آداب و رسوم شهرمون بیرجند برای شب شیش امیرعباس یه جشن ساده و خودمونی بگیریم , صبح اول وقت امیرعباس رو بردیم برای آزمایش تیروئید بعد دنبال تدارکات مراسم شب....... شب همه اومدن "آقاجون و مادرجون , عزیزجون , دایی محمد و خانواده , عمو علی و خانواده , عمو رضا و خانواده , عمه فاطمه , خاله مرضیه و خانواده , خاله حوا و خانواده" هم که برای دیدن پسرم آمده بودند برای شام نگهشون داشتیم . جای "آقاجون و خاله جان ریحانه و همه اونایی که نبودند" واقعا خالی بود . همه شاد و خوشحال بودند . و برای اینکه امیر عباس به سلامتی اومده بود خونه خ...
18 مهر 1391

ترخیص امیرعباس از بیمارستان

صبح شنبه اول وقت مامان امیر عباس دیگه طاقت نیاورد برای چندمین بار زنگ زد به بخش NICU بیمارستان امام حسین(ع) که پرستار بخش گفت برای شیر دادنش بیان بیمارستان . ما هم خیلی خوشحال شدیم و سریع خودمونو رسوندیم بیمارستان تا مامانش بتونه پسره نازشو ببینه و بهش شیر بده . منم رفتم سمت بیمارستان بنت الهدی تا بتونم گواهی ولادت امیرعباس رو بگیرم , وقتی رسیدم اونجا اول رفتم زایشگاه تا برای گواهی ولادت اقدام کنم مدارک رو که دادم گفتن یکساعتی طول میکشه منم رفتم حسابداری بیمارستان برای گرفتن ریز هزینه های انجام شده و دیدن رضایت فیلم برداری در بیمارستان که هیچگونه فرمی نبود .... برای اعتراض به این امر و انتقال پسرم بدون هماهنگی لازم به بیمارستان امام حسین(ع) ...
17 مهر 1391

اولین دیدار بابایی

تو بیمارستان یه اتفاق جالب برامون اتفاق افتاد , پسر گلم رو ساعت 21:30 برای اولین بار آوردنش که ببینم وقتی که دیدمش , بغلش کردم , بوسیدمش , داشتم روی دستشو ناز میکردم که امیر عباس دست بابایی رو گرفت و ول نمکیرد ...
13 مهر 1391
1